تفکر و سبک زندگی

درس تفکر و سبک زندگی اول متوسطه دبیرستان شهدای هسته ای

تفکر و سبک زندگی

درس تفکر و سبک زندگی اول متوسطه دبیرستان شهدای هسته ای

مشخصات بلاگ

نوشته شده توسط محمد محمودی

بایگانی
آخرین مطالب

سراب چیست؟


برکه ها به یک باره بخار نمی شوند، ساختمان ها مانند رقصندگان نمی لرزند، اما گاهی سراب باعث می شود، اشیای دوردست موج دار به نظر برسند.
سراب تصویر معکوس شده ای است که در نتیجه شکست نور در هوا رخ می دهد.
این شکست نور هنگامی رخ می دهد که تراکم های مختلف لایه های هوا باعث می شود پرتوهای خورشید خم شوند، و در جهاتی به غیر از خط راست معمول سیر کنند.
هنگامی که میزان شکست به حد کافی باشد، تصاویر واژگون تولید می کند، معمولا در این حالت تصاویر متعدد به وجود می آید و اعوجاج هم رخ می دهد.
شکست نور تصاویر را تنها در جهت عمودی جابه جا می کند و نه به سمت جانبی.
هر چیزی که ما می بینیم به نظر از جهت هندسی خود به علت شکست ناشی از اختلاف تراکم لایه های هوا اندکی جابه جا می شود.
سراب اغلب در خیابان ها در روزهای آفتابی دیده می شود. علت وجود هوای گرمتر در سطح زمین است، جایی که آسفالت تیره بوسیله انرژی خورشیدی گرم می شود. این سراب ها را "سراب های تحتانی" می گویند، زیرا تصویر معکوس ایجاد شده در زیر تصویر مستقیم قرار می گیرد.
سراب های فوقانی هنگامی تشکیل می شوند که هوای نسبتا گرمتر در بالای هوای سرد قرار می گیرد، و پرتوای نور به سمت پایین به سمت هوای سردتر و متراکم تر خم می شود.
این امر باعث ایجاد تصویری از یک شیء، مثلا خورشید در حال غروب در افق بالای محل واقعی آن و گاهی حتی وارونه به نظر رسد.سراب های فوقانی تماشایی تر هستند.
  • محمد محمودی

تعریف هویت

هویت‌ به‌ معنی‌ "چه‌ کسی‌ بودن‌" است‌ و از نیاز طبیعی‌ انسان‌ به‌ شناخته‌ شدن‌ و شناسانده‌ شدن‌ به‌ چیزی‌ یا جایی‌ برمی‌آید. این‌ حس تعلق‌، بنیادی‌ ذاتی‌ در وجود انسان‌ دارد. برآورده شدن‌ این‌ نیاز، "خودآگاهی‌" فردی‌ را در انسان‌ سبب‌ می‌شود و ارضای‌ حس‌ تعلق‌ میان‌ یک‌ گروه‌ انسانی‌، خودآگاهی‌ جمعی‌ و مشترک‌ یا هویت‌ بومی‌ یا ملی‌ آن‌ گروه‌ انسانی‌ را تعیین‌ می‌کند. لذا هویت در قالب فردی و ملی قابل تعریف است.  هویت فردی شامل ویژگیهای شخصیتی یک فرد است که این ویژگی ها موجب تمایز او از دیگری می شود. در حقیقت ابعاد مختلف شخصیت یک فرد هویت آن فرد را مشخص می کند. و اما هویت ملی عبارتست از باز تولید و باز تغییر دائمی الگوی ارزشها، نمادها، خاطرات، اسطوره ها و سنتهایی که میراث متمایز ملتها را تشکیل می دهند. هویت ملی مفهومی است که سعی می کند تعارضات موجود در هویت های گروهی را به نوعی کاهش داده و آنها را در ذیل یک هویت بالاتر یعنی هویت ملی همگرا سازد. از اینرو هویت ملی در نهایت جنبۀ غالب و مسلط دارد و سایر خرده هویت ها در ذیل آن قرار می گیرند.  

 هویت‌ ملی‌ از وجوه مختلفی به قرار زیر ‌برخوردار است‌:
1- خانواده
2- زبان‌
3- دین‌ و آئین‌
4- زادگاه‌ و سرزمین‌
5- تاریخ
6- ایدئولوژی،‌ سنت‌ها و ارزش‌ها
7- باورها و رفتارها
8- دانش‌ و فنون‌
9- خودآگاهی‌ و خودیابی‌ که ‌از نحوه‌ ترکیب‌ مولفه‌های‌ پیشین‌ پدید می‌آید.

هویت، مجموعه‌ای از تعلقات  مادی و معنوی انسان است که اصول آن از قبل شکل گرفته‌اند. ” اگر امروز از هریک از ما بپرسند که ”تو کیستی؟” (یعنی بخواهند که شما هویت خود را در برابر یک پرسش توضیح دهید)، هر یک پاسخی را که برگرفته و متاثر از اصالت، ذهنیات، تربیت و بافت فرهنگی‌مان است، بیان می‌داریم، از جمله: ”من ایرانی هستم“، ”من تاجیک هستم“، من انسانم“، ”، ”من مدیرم“، ”من جوانم“، ”من‌ اندیشمندم“، من هم یک بنده خدا مثل بقیه هستم“، و امثالهم. حال ما کدام پاسخ را می‌دهیم یا با چه اولویتی هریک را می‌گوییم همراه با درک این نکته که با چه لحنی (افتخار، سرخوردگی، احترام، بی‌تفاوتی و غیره) آن را بیان می‌داریم و اینکه در شرایط مکانی و زمانی مختلف، کدام پاسخ را می‌دهیم، در مجموع معرف هویت شخصی و فرهنگی ما است. از اینرو هویت فرهنگی نه تنها  حول محورهایی همچون مرز جغرافیایی (سرزمین)، دین و مذهب، باورها و سنن فرهنگی، و زبان مشترک قا بل تعریف است بلکه از زوایای دیگری مانند اینکه ”ما چه کاره‌ایم“، ”از کجا آمده‌ایم“، ”برای چه آمده‌ایم”، ”چه نباید بکنیم“، ”چرا اینگونه‌ایم“، و ”به کجا خواهیم رفت“ یا ”به کجا باید برویم“. پاسخ افراد مختلف به این پرسش‌ها، متفاوت و دارای سطوح مختلف است.

لذا هویت از واژه های پر معنای ادبیات نوجوانی و جوانی است. معنای این عبارت همزمانی آغاز تأمل و تفکر درهویت خویش و شروع نوجوانی است. پدیده ای که بعدها و در سالهای جوانی به صورت تکوین هویت یا بحران هویت ظاهر می شود. لذا مهمترین سالهای زندگی یعنی دوران نوجوانی و جوانی عرصه تجلی شکل گیری و یا از هم پاشیدگی هویت است ویا بعبارتی زمان شکل گیری شخصیت اوست.

ریشه های تاریخی ، ادبی و زبانی و قومی بر هویت فرد تاثیر گذار بوده و او را می تواند سرخورده یا سرافراز سازد. نگاه به گذشته با چشم اندازی امیدوارانه به آینده می تواند در جوان شور و شوق بی پایانی ایجاد و آنرا بسوی شناخت هویتش یاری سازد .اگر گذشته و تاریخ و ادبیات و زبان و قومیت ها را از یک فرد بگیرید او دیگر هیچ چیز با ارزشی نخواهد داشت تا به آن ببالد و اگر اینچنین شد زمینه های پذیرش فرهنگ های دیگر را خواهد یافت . اینجاست که سرآغاز تحولات فرهنگی و سرگشتگی هویت ها آشکار خواهد شد .

مشکل‌ترین موضوع هم در دوران جوانی رشد شخصیت و تثبیت هویت و یا شکل گیری شخصیت اوست. در شروع بزرگسالی باید برنامه‌ریزی کند که قادر به تشخیص و پذیرش نیروهای متضاد در شخصیت خود بشود و راه‌های موثرتر، راه های کنترل خویش را بشناسد.چگونگی تثبیت هویت در جوانی به وقایع مهم در زندگی فرد در ایندوره بستگی دارد. به عنوان مثال هویت شغلی و اجتماعی کسی که پس از تحصیلات دبیرستانی به یکی از رشته‌های معلمی وارد می‌شود، با کسی که به یکی از رشته‌های مهندسی وارد می‌شود. متفاوت خواهد بود این هویت‌های گوناگون بطور مسلم تاثیرات خودرا بر چگونگی سایر جوانب هویت افراد نیز به جای خواهند گذاشت.اگر درسال‌های کودکی و نوجوانی خانواده بیشترین تاثیر را بر شکل‌گیری هویت بر عهده داشت،اینک در دوره جوانی ، محیط زندگی اجتماعی و خود جوان نقش اساسی در تثبیت هویت ایفامی‌کند. به نظر می‌رسد که تحولات رشد دوره جوانی ، بیش از آنکه نتیجه یک تکامل تعامل میان موجود زنده و محیط باشد، یک مجموعه تغییرات پی در پی متاثر از عوامل محیطی است. امروز کمتر کسی را می‌توان یافت که فکر کند رشد شخصیت همراه با کامل شدن رشد بدنی متوقف می‌شود. تقویت زمینه های تبادل فکری و هم اندیشی با نسل جوان به منظور درک مشکلات و معضلات درونی آنان و پاسخ به پرسشهای بنیادین و توسعه مناسبات میان والدین و فرزندان از حیث عاطفی ، روحی و کلامی به منظورجلب اعتماد نسل جوان و در نهایت گرایش به الگو پذیری با هدف تحکیم هویت خانوادگی آنان و ایجاد تقویت زمینه هایی که به کمک آن نوجوان و جوانان قادر به تفکر منتقدانه نسبت به فرهنگ بیگانه شوند.  

از اینروهویت فرهنگی مسئله ای است که می تواند درحالات و شرائط مختلف در اتسانها و جوامع مورد تهدید و مخاطره قرار گیرد بعنوان مثال گاهی جامعه ای با توجه به فضای نا مناسب فرهنگی، اجتمائی و یا اقتصادی که در آن قرار دارد مورد تهدید قرار می گیرد و با انزجار از فرهنگ خود از درون تهی می شود، از اینرو برای نجات خود خواسته یا نا خواسته بدنبال الگوهای فرهنگی اجتماعی بیرون از مرزها و حیطه  خود می گردد و کم کم باورهای فرهنگی خود را از دست داده و جاذبه های فرهنگ غیر خودی، به او هویت می بخشد.

  • محمد محمودی

در تمام جنبه‌های زندگی، تعادل و میانه‌روی را، راز موفقیت در زندگی دانسته‌اند. واقعیت این است که در تمام عالم هستی تعادل ظریف برقرار است که نظام هستی را برجا نگه می‌دارد. تبدیل شب و روز، گردش ستارگان، گردش فصول، تک‌تک ذرات عالم بر اساس اصل تعادل در چرخش و گردش هستند و چنانچه این تعادل برهم بخورد عالم هستی آنی فرومی‌پاشد.

در زندگی بشری نیز تعادلی ظریف لازم است تا حیات ما تداوم پیدا کند و زندگی از هم فرونپاشد. به همین علت به راستی می‌توان گفت کمتر چیزی به اندازۀ تعادل و میانه‌روی، معنوی است.

وقتی ما متعادل هستیم، با جهان هستی همساز هستیم و وقتی از تعادل خارج می‌شویم، ساز دیگری می‌زنیم و زندگی خودمان و دیگران را مشکل می‌سازیم. در واقع حفظ تعادل یکی از مهم‌ترین وظایف ما در زندگی است و ما مدام باید مراقب باشیم تا در هیچ زمینه‌ای از تعادل خارج نشویم.

جالب اینجاست که با اولین عملی که در جهت برقراری تعادل بیشتر در زندگی‌مان انجام می‌دهیم معمولاً بلافاصله ثمرات آن را می‌بینیم. ما با اعتدال و میانه‌روی‌مان احساس خوبی نسبت به خودمان پیدا می‌کنیم و در نتیجه احساسمان نسبت به دیگران و محیط زندگی‌مان هم بهتر می‌شود و این مثل موج کوچکی که به امواج بزرگ‌تر تبدیل می‌شود به تمام جامعه سرایت می‌کند.

اما رمز تعادل، ماندن در لحظۀ حال است. وقتی در همین لحظه هوشیار هستیم بلافاصله متوجه می‌شویم که کجا داریم از تعادل خارج می‌شویم. ما در عرصۀ زندگی مثل بندباز هستیم و تنها به حفظ تعادلمان در لحظۀ حال می‌توانیم از سقوط کردنمان جلوگیری کنیم و از آنجایی که تشکی هم در آن پایین پهن نیست، حفظ تعادلمان برای ما حیاتی است.

اما زندگی پر مشغله امروزی خصوصاً در شهرهای بزرگ، بسیاری از ما را به کلی از تعادل خارج کرده است. عصر ماشینی مبتنی بر سودجویی مدام و بی‌توجه به نیازهای طبیعی جسمی و روحی انسان نیز باعث از بین رفتن تعادل ما شده است و همان طور که عدم تعادل زندگی بشر بر روی زمین به بهای سنگینی برای محیط‌زیست  ما تمام‌شده، عدم تعادل تک‌تک ما نیز بهای سنگینی به همراه دارد که به شکل انواع بیماری‌های جسمی و روحی شایع در دنیایمان آن را می‌پردازیم. از طرف دیگر ما هرچه متعادل تر می‌شویم شخصیتمان و زندگی‌مان غنی تر می‌شود و پاداش‌های بیشتری از عالم هستی دریافت می‌کنیم. هرچه متعادل تر می‌شویم، سالم تر و توانمند تر و توانگر تر می‌شویم. سرانجام هر چه متعادل تر می‌شویم از زندگی‌مان بیشتر لذت می‌بریم.

پس هر روز کار اصلی ما این باشد: برقراری تعادل بین کار و بازی، اندیشه و احساس، مهر و محبت نسبت به خودمان و به دیگران، کاری که انجام می‌دهیم و دستمزد آن خنده و حدیث، مادی‌گرایی و معنویت و ...

تعادل رهایی‌بخش است و به طور کلی تعادل، زندگی‌مان را وسیع تر و شخصیتمان را کامل‌تر می‌کند، تعادل یعنی همه چیز.

«موفقیت در حفظ تعادل ومیانه روی در زندگی است.»

 

  • محمد محمودی